۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

سیمرغ



از وقتی 12 سالش بود ، هر هفته سه شب خواب می دید
که یه پرنده آبی رنگ ،
میاد دور سرش پرواز میکنه .
هیچوقت فردا صبحش که بیدار می شد قیافه پرنده یادش نبود ،
فقط یادش میومد که پرهاش آبی رنگه ، منقارش نارنجیه و دور چشماش سبز .
همیشه فکر می کرد که شبها خواب سیمرغ رو می بینه .
تا اینکه بالاخره تو 78 سالگی ، درست وقتی 2 دقیقه مونده بود که با دار فانی وداع کنه ،
خوابش تعبیر شد .
یه پرنده که پرهاش آبی بودن ، منقارش نارنجی و دور چشماش سبز ، اومد و بالای سرش نشست .
از خوشحالی چشماش پر از اشک شد ، آخرین ذره های قدرتشو جمع کرد و از پرنده پرسید :
تو ... تو سیمرغی ؟
پرنده گفت ...
پرنده گفت : نه !
مَرد مُرد .

۶ نظر:

  1. اول که تصویر دیده نمی شه
    دوم با این داستانها خوب ما رو سر کار گذاشتی ها D:
    سوم مرسی برای کمکت من چون بلاگم به زبان پارسی هست . تو ترجمه ابشن های مختلف از کلماتی استفاده کردن که آدم نمی فهمه منظور شان چیه ! باور کن هنوز نمی تونم بفهمم منظورشان از مشاهده نمایه کامل من همان پروفایله !
    حالا نمی دانم tempelat رو چی ممکنه ترجمه کرده باشن !
    اما در هر حال ممنونم که سر می زنی و نظر می دی جدا خوشحال می شم :)
    اما من زیر بار حرف زور نمی رم توله شیر رو اینقدر تو دلم نگه می دارم... عمرا نه سقطش می کنم نه قفس می فرستمسش اینقدر تو دلم نگهش می دارم تا بزرگ بشه و تبدیل به خود بشه یا من تبدیل به اون بشم

    پاسخحذف
  2. مرسی که تعریف کردی از داستان !!
    (:
    عکس فکر کنم بخاطر قیلتز! شدن سایتهای
    مختلفیه که بلاگر برای ذخیره عکس استفاده میکنه،
    دیده نمیشه ...
    Template احتمالاً " قالب " ترجمه شده باشه.
    ...
    تصمیم آخرت هم که به نظر من کاملاً درسته .

    پاسخحذف
  3. واسه داستان امیدوارم ناراحت نشده باشی اما آن دفعه که پرسیدم جریان چیه گفتی یه عالمه پول بربری دادم مفتی نمی گم این هم گفتم بپرسم بعد دیدم ممکنه بگی کلی پول سنگک و... دادی :) گفتم بزار سر کار باشم D:

    پاسخحذف
  4. چرا باید ناراحت میشدم ؟
    سر کار گذاشتن که کار بدی نیست ،
    از کار و زندگی انداختن کار بدی است .
    خیلی هم کار بدی است .
    (:

    پاسخحذف
  5. این تصویر خیلی خیلی زیباست!!!
    انگار که زیر دریا زندگی می کنند! نیمرخ پرنده فوق العاده ست...

    پاسخحذف