۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه

در انتظار طوفان


یک جفت کفش
چند جفت جوراب با رنگهای نارنجی و بنفش
یک جفت گوشواره آبی ...
یک جفت ...
کشتی نوح است
این چمدان که تو می بندی
.
.
.
تو را با کودکی ام
بر قایق کاغذی سوار کردم و
به دوردست فرستادم
بعد با نوح
در انتظار طوفان قدم زدیم
--------------------
گروس عبدالملکیان


اگر تصویر دیده نمیشود، اینجا کلیک کنید

۴ نظر:

  1. از گروس عبدالملکیان یک مجموعه شعر داشتم به اسم رنگ های رفته ی دنیا. که مثل خیلی از کتاب های دیگرم نصیب دوستی شد که برد بخواند و پس نیاورد. حالا هرچه می گردم آن کتاب را پیدا نمی کنم. این شعر مرا برد به حال و هوای آن روزهایی که تازه با این شعرها آشنا شده بودم. یک شعری توی آن کتاب بود که من خیلی دوستش داشتم:
    به شانه ام زدی که تنهایی ام را تکانده باشی
    به چه دل خوش کرده ای؟!
    به تکاندن برف از روی شانه های آدم برفی؟!!

    پاسخحذف
  2. شاید بعضی از شعرهای کتاب را اینجا پیدا کنید
    رنگهای رفته دنیا:
    http://www.garousabdolmalekian.blogfa.com
    و...
    پس نیاوردن کتاب یکجور دزدیست؛ بهترین نوعش.

    پاسخحذف
  3. > پونه اوشیدری :
    خیلی ممنون.

    پاسخحذف