۱۳۸۹ خرداد ۱۶, یکشنبه

امید


اميد از حق نبايد بريدن که: انه لا يیاس من روح الله...
اميد سر راه ايمنی است. اگر در راه نمی روی، باری، سر راه را نگاه دار.
مگو که کژيها کردم. تو راستی را پيش گير، هيچ کژی نماند.
راستی همچون عصای موسی است؛ آن کژيها همچون سحرهاست: چون راستی بيايد، همه را بخورد.
اگر بدی کرده ای، با خود کرده ای؛ جفای تو به وی کجا رسد؟

مرغی که بر آن کوه نشست و بر خاست
بنگر که در آن کوه چه افزود و چه کاست

چون راست شوی، آن همه نماند؛
اميد را، زنهار، مبر !

مولانا
فیه مافیه


۲ نظر:

  1. واقعا ممنون...هر وقت چیزی از مولانا خواندید اینجا هم بگذارید، نمی دانید چه کیف مبسوطی می برم من...

    پاسخحذف