
باز آمـــــدم باز آمدم از پیش آن یـــار آمـــــــدم
در من نگـــردر من نگر بهر تو غمخوار آمـدم
شاد آمدم شاد آمدم از جملــــــه آزاد آمـــــــــدم
چندین هـــزاران سال شد تا من به گفتار آمــدم
آن جا روم آنجا روم بالا بدم بـــــــــــــالا روم
بازم رهان بازم رهان کاین جا به زنــهار آمـدم
من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شــــــدم
دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتــــار آمــــــــدم
من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکــم مختصــــر
آخــــر صدف من نیستم من در شهـــوار آمــدم
مولانا
--------------------------------------------------------------------
چقدر این "هزار" رو توی شعرها دوست دارم.وقتی میگویند هزار، باور میکنی که یعنی خیلی زیاد.
هزار سال یعنی خیلی دور، ...
و ...
همین "خیلی دور" است که، خیلی دوست دارم.