۱۳۸۹ فروردین ۶, جمعه

شکسته بند


یه کلکی بلد بود که هر چیزی که میشکست ، مثل روز اول میچسبوند بهم .
عمراً میفهمیدی که این قبلاً شکسته بوده .
حالا فرق نمی کرد فنجون باشه ، کله رفیقش یا دلِ یکی که یه موقعی دوستش داشته .
دقیقاً 29 بار بهش التماس کردم که کلکشو یادم بده .
هر بار می گفت : "حتماً ، خیلی راحته ... سرِ فرصت ، درست و حسابی یادت میدم ."
مسافرِ آخرت شد . کمرش از 5 جا شکست ، پریروز که ماشین بهش زد .
نشد که یادم بده .

۲ نظر:

  1. طرح و متن فوق العاده بود. کاش که شکسته بندی را به من هم یاد می داد، آن وقت می شد دلِ خودم را به هم بچسبانم مثل روز اول. خدایش بیامرزد...

    پاسخحذف
  2. --> ماهی :
    مرسی که سر میزنی .
    بله ، خدا رحمتش کنه خوب چیزی بلد بود .
    البته واسه خودش نتونست کاری بکنه، فکر کنم فقط رو بقیه جواب میداد .

    پاسخحذف